چراغعلی سگش فلج بود هر روز میذاشتش تو فرغون مردم دنبال میکرد

مناجات چراغعلی با خــدا : مــوو دیــه بنده تــوو نیسوم ، یــه فکری سی خوت بکن!

چراغعلی موقع بغل کردن زنش نمیدونه چجوری ابراز احساسات کنه ؛ میگه: میخوای همچین فشارت بدم که صدای سگ بدی

ل.ر.ه داشته با زنش عشق بازی میکرده… زنش میگه حرفای بد بزن تا تحریک بشم، لره میگه ریدم تو روح پدرت

از غضنفر خواستن به بم کمک کنه، گفت امسال دستم خالیه ، انشاالله زلزله بعدی!
ادامه مطلب |